بزرگترین مانع
البته اگر شما هم درباره وقف مثل آنچه بالاتر گفتیم فکر میکنید، تصورتان هرچند کامل و دقیق نیست اما خیلی غلط هم نیست. واقعیت این است که وجود موقوفههای بزرگ و ارزشمند در کشور ما، ممکن است سبب شود تصور خاصی نسبت به وقف در ذهن همه ما شکل بگیرد و فکر کنیم لازمه واقف یا ناذر شدن، همیشه برخورداری از ثروت کلان و داشتن مال و املاک زیاد است. همین تصور میتواند بزرگترین مانع در ترویج فرهنگ وقف و نذر باشد. اصلاً بگذارید بگویم انگیزه نوشتن این مطلب چیست. چند روز پیش، داشتم توی فضای مجازی میگشتم. «عباسعلی سپاهی یونسی» در صفحه اینستاگرامش، ویدئویی از یک پیرمرد روستایی را به اشتراک گذاشته بود. متن همراه این ویدئو را بخوانید تا بدانید قرار است در ادامه مطلب از چه مقولهای حرف بزنیم:
«پاییز بود و رفته بودیم سمت روستای سیج... یعنی دقیقش را بخواهید جایی بین روستای آل و سیج پیرمرد را ملاقات کردیم که دور و بر نهالهایش میچرخید و از آنها مراقبت میکرد. سر صحبت که باز شد، دیدم پیرمرد چه دنیای بزرگی دارد. میگفت این درختها را کاشتهام برای اینکه وقتی میوه دادند، اگر مسلمانی از کنار آنها رد شد، یکی دو تا میوه بخورد. پیرمرد میگفت پول در چشم من هیچ ارزشی ندارد...اگر نهالی میکارم، برگی از آن میافتد و گوسفندی میتواند بخورد و سیر شود. دیدم چه نگاه عارفانه و ارزشمندی! پیرمرد معتقد بود همه دنیا هم پول بشود، فایدهای ندارد چون باید بالاخره پول را بگذاری و بروی.بعد بیش از ۱۰ سال دوباره، صحبتهای پیرمرد را گوش کردم. نمیدانم حالا خودش کجاست؟ زنده است یا نیست؟ نهالهایش آیا برای خودشان درخت شدهاند یا نه؟ اما میتوانم نگاه بلند و ارزشمند پیرمرد به زندگی را برای خودم بازگو کنم. گفتم شاید به درد شما هم بخورد و حتماً میخورد. مخصوصاً در روزگار ما که عدهای چسبیدهاند به درختهایی که کاشتهاند، به پولهایی که دارند، به میزهایی که نزدشان به امانت گذاشته شده و خلاصه زیست آنها به گونهای است که گویا قرار است تا ته این جهان بمانند. از دستشان آب هم نمیچکد، لبخندی را به غمگینی نمیبخشند و گرهای را باز نمیکنند. زیست عارفانه را نباید تنها در کتابها و تاریخ جستوجو کرد. هنوز هم عارف و مرد حق وجود دارد. باید آنها را پیدا کرد... ».
هنوز هم پیدا میشوند
این مطلب اینستاگرامی درست میگوید. مردحق، عارف و واقف و... هنوز هم پیدا میشود. همان طور که زمینههای وقف و نذر هم پیدا میشود و بهانههایش هم همیشه وجود دارد. باید کمی به اطرافمان دقیق شویم تا پیدایشان کنیم. اصلاً میشود نگاهی به وقف و نذرهای کوچک و بزرگ اما جالب گذشتههای دور و نزدیک انداخت و با نیتهای خیر و افکار و نگاه روشن بین واقفان مختلف آشنا شد.جایزه نوبل معروف را که دربارهاش شنیده و خواندهاید، سازوکار و نیت بنیانگذارش یعنی آلفرد نوبل چیزی شبیه همین وقف خود ماست. حالا جالب است که دهها سال بعد یک هموطن پیدا شود و برای برندگان نوبل چیزی را وقف کند. در آرشیو روزنامه «سرمایه»، نسخه شماره ۳۵۱ این روزنامه مربوط به سهشنبه ۲۵ آذرماه ۱۳۸۵ را پیدا میکنم. در صفحه ۲۰(آخر) به نقل از ایرنا نوشته: «یک ایرانی بخشی از اموالش را برای حمایت مالی از برندگان جایزه نوبل، وقف کرده است... این شهروند تهرانی نیکوکار همچنین بخشی از اموالش را برای حمایت از مباحث علمی خاص از جمله شیمی و فیزیک وقف کرده است...».
باز هم یک روستایی دیگر
آذرماه سال پیش را هم باید مثال بزنیم. خبری که لابد لابهلای اخبار داغ سیاسی و کرونایی کمتر دیده شد. یک واقف خیراندیش اهل روستای شیرکلا در مازندران، دودانگ از ششدانگ یک کارخانه شالیکوبی، یک هکتار زمین مزروعی و یک هکتار زمین در بافت روستا را که ۳۰ میلیارد تومان میارزید، وقف توسعه و تحقیق علمی در پارک علم و فناوران با اولویت انرژی هستهای کرد. البته نمونههای معاصر یا غیرمعاصر وقفهای کوچکتر اما جالب و هوشمندانه هم وجود دارد که اتفاقاً واقف آن چندان متمول و کارخانهدار و... نبوده است. مثل فرهنگی بازنشستهای که یک باب مغازه را وقف تهیه جایزه برای دانشآموزان مدارس در خراسان شمالی کرده است. به گذشتههای دورتر هم که نگاه کنیم از این دست وقفهای جالب زیادند. مثلاً باور میکنید دهها سال پیش، یک نفر در فلان شهر حواسش به حیوانات مختلف از جمله سگهای کور، پرندگان و... باشد و با اینکه فرد ثروتمندی نیست، پیش از مرگ بخشی از داشتههایش را وقف غذا دادن به حیوانات بیمار و ناتوان کند؟
در همین مشهد خودمان وقفنامه جالبی درباره حرم امام رضا(ع) وجود دارد که واقعاً کمنظیر است. در آن زمان برخی زائران وقتی از راههای دور و نزدیک به زیارت میآمدند، قطعاً همراهشان سگ هم داشتند. موقع رفتن به زیارت، سگها تبدیل میشدند به دردسر چون نمیشد آنها را با خود داخل حرم برد. برای همین خیراندیشی موقوفهای را به محل نگهداری سگهای زائران اختصاص داده بود و جالب اینکه در این موقوفه برای غذای سگها هم فکر کرده بودند تا زائران پس از یک زیارت دلچسب، موقع برگشت، سگهایشان را سیر و سرحال تحویل بگیرند.
همتهای واقفانه
حرف آخرمان این است که شرط نخست برای واقف و ناذر شدن همیشه مال و املاک فراوان نیست. اصلاً حرف این مطلب، تنها ترویج وقفهای بزرگ نیست. ترویج نگاه و زیست عارفانه و واقفانه است. وقتی آدمها یاد بگیرند به زندگی و فعالیتهایشان، نگاه عارفانه و قشنگی مثل پیرمرد اهل روستای«سیج» داشته باشند، خود به خود ترویجکننده خیراندیشی و وقف و نذر هم خواهند بود. آن وقت اگر مال و اموالی هم نداشته باشند، همّت، اراده و سبک زندگی واقفانه خود را وقف میکنند .
نظر شما